پدر
عسلم روز مرد و روز پدر نزدیکه ،یه عااااااااااااالمه دلم گرفته چون که دیگه بابا جونی (بابای مامانی) پیشمون نیست تو شش ماهه بودی که باباجونی فوت کرد و الان پنج ماهه که پیشمون نیست .خیلی مهربون بود خیلی هم تورو دوست داشت .خیلی دلم تنگ شده براش ، البته تو یه بابا بررگ مهربون دیگه داری که ایشالا صد ساله بشه و یه بابای خوب که خیلی دوست داره.اخه وقتی دنیا ومده بودی و ساعتای خوابت تنظیم نبود از ساعت یازده شب تا سه بیدار بودی و معمولا این بابایی بود که بغلت میکرد و باهات راه می رفت و برات لالایی هم میخوند چون من در طول روز خیلی باهات به خاطر شیر خوردنت باهات کلنجار میرفتم اخه یه کوچولو شیر میخوردی و زود خوابت میبرد زندگی مامانی .خلاصه همش تو بغل ماما...
نویسنده :
مامان مریم و بابا مسعود
1:24